[قید]

une fois

/yn fwˈa/
غیرقابل مقایسه

1 یک ‌بار

  • 1.Je fais de la randonnée une fois par semaine.
    1. من یک ‌بار در هفته پیاده‌روی می‌کنم.
  • 2.Prends les comprimés une fois par jour.
    2. قرص‌ها را یک بار در روز بخور.

2 وقتی که هنگامی که، به محض اینکه

مترادف و متضاد quand
  • 1.Une fois que je lui donne mon sandwich, il l'avalera.
    1. به محض اینکه ساندویچم را بهش بدهم، بلعیدتش.
  • 2.Une fois que tu sois partie, je lui apellerai.
    2. هنگامی که بری [رفته باشی]، به او زنگ خواهم زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان