[اسم]

l'union

/ynjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 اتحادیه

  • 1.Ces pays ont formé une union pour protéger leurs intérêts.
    1. این کشورها برای محافظت از منافعشان یک اتحادیه تشکیل دادند.
  • 2.Les pays voisins ont formé une union.
    2. کشورهای همسایه یک اتحادیه تشکیل دادند.

2 پیوند (زناشویی) وصلت

  • 1.Ils s'aiment, et de leur union est née Léa.
    1. آنها یکدیگر را دوست دارند و از پیوندشان "لئا" متولد شده است.
  • 2.Mes amis veulent célébrer leur union pendant l'été.
    2. دوستانم می‌خواهند پیوندشان را طی تابستان جشن بگیرند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان