[اسم]

la véracité

/veʀasite/
قابل شمارش مونث

1 صحت درستی

  • 1.Je doute de la véracité de l'histoire de mon ami.
    1. من به صحت داستان دوستم شک دارم.
  • 2.Je ne doute pas de sa véracité.
    2. من به درستی‌اش شکی ندارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان