[فعل]

çizmek

/tʃɪzmˈɛc/
فعل گذرا

1 کشیدن

مترادف و متضاد silmek
  • 1.Ali sulu boyayla çok güzel resimler yapıyor.
    1. علی نقاشی های زیبایی با آبرنگ می‌کشد.
  • 2.Ben sizi yazar olarak değil, insan olarak çizmek istiyorum.
    2. من شما را نه به عنوان نویسنده، بلکه به عنوان انسان می‌خواهم بکشم.

2 خط انداختن خراش دادن، زخم کردن

  • 1.Değnekle toprağı çiziyordu
    1. با چوب روی خاک خط می‌انداخت.
  • 2.İğne elimi çizdi.
    2. سوزن دستم را خراش داد.

3 رسم کردن

  • 1.Bu kağıda düz bir çizgi çizin.
    1. روی این کاغذ یک خط صاف رسم کنید.
  • 2.Onlara görünmeden karikatür çizdim.
    2. بدون آنکه دیده شوم کاریکاتور رسم کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان