[اسم]

üst

/ˈøst/
قابل شمارش

1 مافوق رئیس

  • 1.Ben her sabah üstüme rapor vermek zorundayım.
    1. من باید هر روز صبح به مافوقم گزارش بدهم.

2 روی

مترادف و متضاد alt
  • 1.Bu sefer taşın üstünden inip yere oturdu.
    1. این بار از روی سنگ پایین آمد و روی زمین نشست.
  • 2.Kitapların masanın üstünde.
    2. کتاب‌هایت روی میز است.

3 لباس

  • 1.Üstümü çıkartıp geliyorum.
    1. لباس‌هایم را در‌ می‌آورم و می‌آیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان