[فعل]

ağlamak

/aːɫamˈak/
فعل گذرا

1 گریه کردن

مترادف و متضاد gülmek
  • 1.Çocuk köpekten korktu ve ağlamaya başladı.
    1. بچه از سگ ترسید و شروع به گریه کردن کرد.
  • 2.İnsanlar üzgün olduklarında ağlar.
    2. انسان‌ها وقتی غمگین باشند، گریه می‌کنند.

2 ناراحت بودن

  • 1.Bu duruma ağlamayım da ne yapayım?
    1. برای این وضعیت ناراحت نباشم چکار کنم؟
  • 2.Şu kara bahtıma ağlıyorum.
    2. برای این بخت بدم ناراحت هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان