[فعل]

bağırmak

/baːɯrmˈak/
فعل گذرا

1 داد زدن فریاد زدن

  • 1.Kadın çocuğuna bağırdı.
    1. آن زن سر کودکش داد زد.
  • 2.Kitap buradayım diye bağırıyor, sen onu görmüyorsun.
    2. کتاب فریاد می‌زند که اینجاست ولی تو او را نمی‌بینی.
  • 3.Seni duyabiliyorum, lütfen bağırma.
    3. می‌توانم صدایت را بشنوم، لطفا فریاد نزن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان