[اسم]

bahar

/bahˈar/
قابل شمارش

1 بهار

  • 1.Bahar olunca ben de canlanıyorum sanki.
    1. وقتی بهار می‌شود انگار من هم زنده می‌شوم.
  • 2.Pencereyi açınca içeriye bahar kokusu girdi.
    2. وقتی پنجره را باز کردم هوای بهار به داخل آمد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان