[اسم]

bedel

/bedˈæl/
قابل شمارش

1 تاوان خسارت

  • 1.Bana verdiğin zararın bedelini ödeyeceksin.
    1. خسارت ضرری که به من زدی را باید پرداخت کنی.
  • 2.Bir hata yaptım bedelini de ödedim.
    2. یک اشتباه کردم، تاوانش را هم دادم.
bedel ödemek
تاوان دادن، خسارت دادن
  • Bu hayat hepimize bedel ödetir.
    این زندگی همه ما را مجبور به پرداخت تاوان می‌کند.

2 هزینه ارزش، بها

مترادف و متضاد değer kıymet
  • 1.Aldıklarının bedeli ne kadar?
    1. هزینه چیزهایی که خریدی چقدر است؟
  • 2.Özgürlüğün bedeli ödenmeli.
    2. بهای آزادی باید پرداخت شود.
  • 3.Rakiplerimiz bize hiçbir bedel ödemeyen öğretmenlerdir.
    3. رقیب‌های ما معلمانی هستند که به ما هیچ هزینه‌ای پرداخت نمی‌کنند.

3 جایگزین جانشین

  • 1.Aşkın bedeli yoktur.
    1. عشق جایگزین ندارد.
  • 2.Her şey buna bedel.
    2. همه چیز جانشین این است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان