[اسم]

damar

/damˈar/
قابل شمارش

1 رگ عروق

  • 1.Alnında ve şakaklarında şişen damarlar ağrıyordu.
    1. رگ‌‌هایی که در شقیقه‌ها و پیشانی‌اش ورم کرده بود درد می‌کرد.
  • 2.damar sağlığı
    2. سلامتی قلب و عروق
  • 3.Hemşire damar enjeksiyonu ile hastaya vitamin verdi.
    3. پرستار با تزریق عروقی به بیمار ویتامین داد.

2 خوی

  • 1.Cimrilik damarı tuttu yine.
    1. باز هم خوی خساستش گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان