[فعل]

duyumsamak

/dujʊmsamˈak/
فعل گذرا

1 احساس کردن حس کردن، لمس کردن

  • 1.Yüzümde rüzgârı duyumsamak beni diriltti.
    1. باد را در صورتم احساس کردن من را زنده کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان