[فعل]

ezmek

/ɛzmˈɛc/
فعل گذرا

1 له کردن

  • 1.Muzları ezip bir kaseye dök.
    1. موزها را له کن و در یک کاسه بریز.
  • 2.Tom ayağı ile karton kutuyu ezdi.
    2. تام با پایش کارتون را له کرد.

2 زیر پا گذاشتن

  • 1.Kadar ilk defa bir hamam böceği ezdim.
    1. برای اولین بار یک سوسک را زیر پا گذاشتم.
  • 2.Ona aldırmadan ezip geçtin.
    2. بدون اینکه به او اهمیت بدهی زیر پا گذاشتی و رفتی.

3 شکست دادن

  • 1.Beni neden hep eziyorsun?
    1. چرا مدام من را شکست می‌دهی؟
  • 2.Seni ezip sonra da öldüreceğim.
    2. تو را شکستت می‌دهم و بعدم می‌کشمت.

4 زیر کردن

  • 1.Ambulans kontrolünü kaybetti ve yayayı ezdi.
    1. آمبولانس کنترلش را از دست داد و عابر را زیر کرد.
  • 2.Kazada istemeden birini ezdim.
    2. در تصادف ناخواسته یک نفر را زیر کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان