[فعل]

göstermek

/ɟœstɛrmˈɛc/
فعل گذرا
صرف فعل

1 نشان دادن

مترادف و متضاد gizlemek
  • 1.Çocukluk albümlerimi eşime gösterdim.
    1. آلبوم‌های بچگی‌ام را به همسرم نشان دادم.
  • 2.Durmuş olan bir saat bile günde iki kez doğru zamanı gösterir.
    2. یک ساعت خواب رفته هم روزی دو بار زمان را درست نشان می‌دهد.
  • 3.Güçlü rüzgar bir fırtınanın geleceğini gösterir.
    3. یک باد قوی آمدن طوفان را نشان می‌دهد.

2 اثبات کردن

  • 1.Ayrıca ordumuzun ne kadar hazırlıksız olduğunu da gösterdin.
    1. در ضمن اثبات کردی که ارتش‌مان چقدر بدون آمادگی است.
  • 2.Bunun yanlış olduğunu size göstereceğim.
    2. به شما اثبات خواهم کرد که این اشتباه است.

3 توصیف کردن بیان کردن

  • 1.Bu söz onun iyi niyetini gösteriyor.
    1. این حرف نیت خوب او را توصیف می‌کند.
  • 2.Yaptığın yanlışlar senin dikkatsiz olduğunu gösterir.
    2. اشتباهاتی که کردی بی‌دقت بودن تو را بیان می‌کند.

4 یاد دادن راهنمایی کردن

مترادف و متضاد öğretmek
  • 1.Bana yol göstermeni istemiyorum.
    1. نمی‌خواهم من را راهنمایی کند.
  • 2.Sana yol göstersin diye elinden geleni yapıyor.
    2. بخاطر اینکه به تو راه و چاه یاد بدهد هر کاری از دستش بر بیاید انجام می‌دهد.

5 موظف کردن

مترادف و متضاد görevlendirmek
  • 1.Size ne iş gösterdiler?
    1. شما را به چه کاری موظف کردند؟
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان