[اسم]

hal

/hˈaɫ/
قابل شمارش

1 حال وضعیت، حالت

مترادف و متضاد durum
  • 1.Adam ne hallere düştü.
    1. من در چه وضعیتی قرار گرفت.
  • 2.Bu halde gidemezsin.
    2. با این وضع نمی‌توانی بروی.

2 زمان حال

مترادف و متضاد şimdiki zaman
  • 1.Halden geleceğe bakarken neler görüyorsun?
    1. وقتی از زمان حال به آینده نگاه می‌کنی چه می‌بینی؟
  • 2.Hali düşün, yarın daha gelmedi.
    2. به زمان حال فکر کن، فردا هنوز نیامده است.

3 توان

مترادف و متضاد güç
  • 1.Halim kalmadı artık.
    1. دیگر توانی ندارم.
  • 2.Hastanın hiç hali yoktu.
    2. بیمار اصلا توان نداشت.

4 رفتار

مترادف و متضاد tavır
  • 1.Halini hiç beğenmedim.
    1. اصلا از رفتارت خوشم نیامد.
  • 2.Ne bu hal?
    2. این چه رفتاری است؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان