[اسم]

han

/hˈan/
قابل شمارش

1 مسافر‌خانه

  • 1.Bu şehirde han var mı?
    1. در این شهر مسافرخانه هست؟
  • 2.Geceyi bir handa geçirdik.
    2. شب را در یک مسافرخانه گذراندیم.

2 سلطان امپراطور

  • 1.Hanı yakından ziyaret edeceğim.
    1. امپراطور را از نزدیک خواهم دید.
  • 2.Hanımız çok hasta.
    2. سلطانمان مریض است.

3 هان خان

  • 1.Sultan Süleyman han
    1. سلطان سلیمان هان
لقبی که بعد از اسم پادشاهان عثمانی می‌آمد.

4 اتاق کوچک

  • 1.Şehir merkezinde bir han kiraladım, dosyalara orada bakıyırum.
    1. در مرکز شهر یک اتاق کوچک اجاره کردم، پرونده‌ها را در آنجا بررسی می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان