[اسم]

iğne

/ɪjnˈɛ/
قابل شمارش

1 آمپول

  • 1.Küçük çocuklar iğneden çok korkar.
    1. بچه‌های کوچک از آمپول خیلی می‌ترسند.
iğne yapmak
آمپول زدن
  • Kliniğe gidip iğnemi yaptırdım.
    به کلینیک رفتم و آمپولم را زدم.

2 سوزن

  • 1.İpi iğneye geçir.
    1. نخ را از داخل سوزن رد کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان