[اسم]

iptal etmek

/ɪptˈaɫ ɛtmˈɛc/
قابل شمارش

1 باطل کردن کنسل کردن

  • 1.Otel rezervasyonumu iptal ettim.
    1. رزرواسیون هتلم را باطل کردم.
  • 2.Tom, Avustralya'ya olan gezisini iptal etmek zorunda kaldı.
    2. تام مجبور شد تور استرالیا‌اش را کنسل کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان