[صفت]

kızarmış

/kɯzarmˈɯʃ/
قابل مقایسه

1 سرخ شده

  • 1.Gözleri ağlamaktan kızarmış.
    1. چشمانس از گریه سرخ‌شده بود.
  • 2.Kızarmış patates
    2. سیب‌زمینی سرخ شده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان