[فعل]

kanıtlamak

/kanɯtɫamˈak/
فعل گذرا

1 اثبات کردن ثابت کردن

  • 1.Eğer masum olduğunu kanıtlayamazsan hapise girersin.
    1. اگر نتوانی ثابت کنی بی‌گناهی، به زندان میفتی.
  • 2.Tom bana bir şey kanıtlamak zorunda değil.
    2. تام مجبور نیست به من چیزی ثابت کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان