[فعل]

kilitlemek

/cilɪtlemˈɛc/
فعل گذرا

1 قفل کردن

  • 1.Kapıyı üstüme kilitledi.
    1. درب را روی من قفل کرد.
  • 2.Küçük bir çocuğu odasına kilitlemek çok yanlış bir davranış.
    2. قفل کردن یک بچه کوچک در اتاق رفتار خیلی اشتباهی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان