[فعل]

kirlenmek

/cɪrlænmˈɛc/
فعل گذرا

1 کثیف شدن

  • 1.Bahçede oynarken tişörtüm kirlendi.
    1. وقتی تو حیاط بازی می‌کردم تیشرتم کثیف شد.
  • 2.Mendilim kirlenmiş.
    2. دستمالم کثیف شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان