[فعل]

kusmak

/kʊsmˈak/
فعل گذرا

1 استفراغ کردن

  • 1.Geçen gün otobüste kustum.
    1. روز گذشته در اتوبوس استفراغ کردم.
  • 2.Tom kusmak üzere gibi görünüyor.
    2. به نظر می‌رسد تام می‌خواهد استفراغ کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان