[فعل]

rahatlamak

/rahatɫamˈak/
فعل گذرا

1 ریلکس کردن به آرامش جسمی رسیدن

  • 1.Biraz rahatlamak için uzanacağım.
    1. برای ریلکس شدن کمی دراز می‌کشم.
  • 2.Yogayı daha çok rahatlamak için yapıyorum.
    2. یوگا را بیشتر برای رسیدن به آرامش جسمی انجام می‌دهم.

2 آسوده خاطر شدن

  • 1.Borçlarımı ödemeden rahatlayamam.
    1. تا بدهی‌هایم را ندهم نمی‌توانم به آرامش برسم.
  • 2.Sesini duyunca rahatladım.
    2. وقتی صدایش را شنیدم آسوده خاطر شدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان