[فعل]

silmek

/sɪlmˈɛc/
فعل گذرا

1 پاک کردن تمیز کردن

  • 1.Bir bez ile silmek
    1. با یک دستمال پاک کردن
  • 2.Kazayla hard diskimi sildim.
    2. اشتباهی هارددیسکم را پاک کردم.
  • 3.Temizlikçi camları siliyor.
    3. خدمتکار شیشه‌ها را پاک می‌کند (تمیز می‌کند) .

2 از بین بردن

  • 1.Deterjan lekeyi silmiş.
    1. مایع لباسشویی لکه را از بین برده است.
  • 2.Duvarın üzerindeki yazıyı sil.
    2. نوشته روی دیوار را از بین ببر.

3 قطع کردن (رابطه)

  • 1.Senin ilişkini hayatımdan siliyorum.
    1. رابطه تو را از زندگی‌ام قطع می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان