[فعل]

terlemek

/tɛrlemˈɛc/
فعل گذرا

1 عرق کردن

  • 1.Çok acı yemek yediğimde benim yüzüm terler.
    1. وقتی غذای خیلی تند می‌خورم، صورتم عرق می‌کند.
  • 2.Spor yapınca terleriz.
    2. وقتی ورزش می‌کنیم عرق می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان