[فعل]

varmak

/varmˈak/
فعل گذرا

1 رسیدن به کسی رسیدن

مترادف و متضاد ulaşmak
  • 1.Evden okula 15 dakikada varıyorum.
    1. از خانه به مدرسه 15 دقیقه‌ای می‌رسم.
  • 2.Nihayet iki aşık birbirine vardılar.
    2. بالاخره دو عاشق به یکدیگر رسیدند.
  • 3.Yaşı elliye vardı.
    3. سنش به پنجاه رسید.

2 ازدواج کردن

مترادف و متضاد evlenmek
  • 1.Sevgiliye varmak kadar iyi ne olabilir b dünyaya?
    1. چه چیزی زیباتر از ازدواج با معشوق است در این دنیا؟
  • 2.Sonunda yarime vardım.
    2. بالاخره با یارم ازدواج می‌کنم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان