[فعل]

yitirmek

/jitɪrmˈɛc/
فعل گذرا
صرف فعل

1 از دست دادن

مترادف و متضاد kaybetmek
  • 1.Oğlunu yitirmek onu yıkmıştı.
    1. از دست دادن پسرش او را نابود کرده بود.
  • 2.Umudumu yitirdim.
    2. امیدم را از دست دادم.

2 گم کردن

مترادف و متضاد kaybetmek
  • 1.Kalemimi yitirdim.
    1. مدادم را گم کرده‌ام.
  • 2.Koca kentte yolunu yitirmek herkesin başına gelmiştir.
    2. گم کردن راه در شهر بزرگ بر سر همه آمده است.

3 گم شدن

مترادف و متضاد kaybolmak
  • 1.Ormanda yolunu yitirenler, bir daha asla evlerine gidemedi.
    1. کسانی که در جنگل می‌شوند، دیگر هیچ وقت به خانه برنمی‌گردند.
  • 2.Yolumu yitirdim.
    2. راهم را گم کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان