خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منتقل شدن
2 . منتقل کردن
[فعل]
اِنْتَقَلَ
فعل ناگذر
1
منتقل شدن
جابهجا شدن، رفتن
1.اِنْتَقَلَتِ الشَّرِكَةُ إِلَى بَغْدَاد.
این شرکت به بغداد منتقل شد.
2
منتقل کردن
جابهجا کردن
1.اِنْتَقَلْتُهُم لِكَي تُشَاهِدُوا المَنَاطِق الَّتِي تَمَّ تَدْمِيرهَا.
آنها را برای دیدن مناطق خرابشده منتقل کردم.
کلمات نزدیک
ازدحام
معتدل
قضى
فصل الشتاء
فصل الربيع
تقريبا
ضوضاء
ما رأيك
مشكل
هواء
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان