خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جمجمه
[اسم]
جُمْجُمَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: جَمَاجِم]
1
جمجمه
مترادف و متضاد
قِحْف
1.مُخُّهُ تَوَقَّفَ عَنِ العَمَل بِسَبَب الضَّغْط عَلَى الجُمْجُمَة.
مغز او بهدلیل فشار وارد شده بر جمجمه از کار افتاد.
کلمات نزدیک
هيكل عظمي
عظم الترقوة
ضلع
عظم القص
حوض
رضفة
غضروف
عظم الفك
عظم الأنف
عمود فقري
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان