خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دارو
[اسم]
دَوَاء
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَدْوِيَة]
1
دارو
1.أَنَا بِحَاجَة إِلَى الدَّوَاء.
من به دارو نیاز دارم.
کلمات نزدیک
أسبرين
حبة منومة
تاريخ انتهاء الصلاحية
جرعة
شراب السعال
كبسولة
علاج عن طريق الوريد
جرثوم
فيروس
أنفلونزا
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان