1 . دیدن 2 . شاهد
[فعل]

شَاهَدَ

فعل گذرا

1 دیدن

  • 1.كُنْتُ أُشَاهِدُ بَرْنَامَج تِلْفِزْيُونِي جَيِّد.
    من داشتم یک برنامه خوب تلویزیونی می‌دیدم.
  • 2.هَلْ تُشَاهِدُ التِّلْفَاز؟
    آیا تلویزیون می‌بینی؟
[اسم]

شَاهِد

قابل شمارش مذکر
[جمع: شُهُود]

1 شاهد

  • 1.تَحَدَّثَ الشُّهُودُ فِي المَحْكَمَةِ الإِبْتِدَائِيَّةِ لِصَالِحِي.
    شاهدان در دادگاه بدوی به نفع من صحبت کردند.
  • 2.هَلْ تَكَلَّمْتَ مَعَ الشُّهُود؟
    آیا با شاهدان صحبت کردی؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان