خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تشکیل دادن
[فعل]
شَكَّلَ
فعل گذرا
1
تشکیل دادن
1.شَكَّلَ الرَّئِيسُ وِزَارَةً جَدِيدَةً.
رئیس جمهور یک وزارت جدید تشکیل داد.
2.قَبْلَ وَفَاتِهَا أَوصَتْ شِيمِل زُمَلَاءَهَا أَنْ يُشَكِّلُوا فَرِيقاً لِلْحِوَارِ الدِّينِيِّ.
شیمل پیش از وفاتش به همکارانش وصیت کرد که تیمی را برای گفتوگوی دینی تشکیل دهند.
کلمات نزدیک
حضارة
حصل
ثقافة
أوصى
أنقرة
شهادة
عد
فخرية
فرنسية
مد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان