1 . فشار دادن 2 . فشار
[فعل]

ضَغَطَ

فعل گذرا

1 فشار دادن

  • 1.مُحَمَّد ضَغَطَ بُرْتُقَالَة وَ شَرِبَ عَصِيرَهَا.
    محمد پرتقالی را فشار داد و آب آن را نوشید.
  • 2.هُوَ ضَغَطَ عَلَى الزِرِّ.
    او دکمه را فشار داد.
[اسم]

ضَغْط

قابل شمارش مذکر
[جمع: ضُغُوط]

1 فشار

  • 1.كَيْفَ تَعِيش تَحْتَ هَذِهِ الضُّغُوط؟
    چطور تحت این فشارها زندگی می‌کنید؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان