خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عطر
2 . عطر زدن
[اسم]
عِطْر
قابل شمارش
مذکر
[جمع: عُطُور]
1
عطر
1.أُحِبُّ عِطْرَكَ.
از عطرت خوشم میآید.
[فعل]
عَطَّرَ
فعل گذرا و ناگذر
1
عطر زدن
معطر کردن
1.المُدَرِّسَةُ عَطَّرَتْ نَفْسَهَا بِذَلِكَ العِطْرِ.
خانم معلم با آن عطر به خودش عطر زد.
2.زَهْرَةُ اليَاسَمِين عَطََّرَتْ الغُرْفَةَ.
گل یاسمین اتاق را معطر کرد.
کلمات نزدیک
مصبوغ
أسمر
أشقر
أصلع الرأس
مفرود
زر
جيب
شعر أحمر
ربطة الشعر
مشبك الشعر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان