خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازیکن
2 . بازی کردن با
[اسم]
لَاعِب
قابل شمارش
مذکر
[جمع: لَاعِبُون]
1
بازیکن
1.نَحْنُ بِحَاجَة إِلَی لَاعِب آخَر.
ما به بازیکن دیگری نیاز داریم.
2.هَلْ هُوَ لَاعِب كُرَة قَدَم؟
آیا او بازیکن فوتبال است؟
[فعل]
لَاعَبَ
فعل ناگذر
1
بازی کردن با
1.كَانَتِ الشَّيْمَاءُ تَحْضُنُ النَّبِيَّ صَغِيراً وَ تُلَاعِبُهُ.
شیما، پیامبر را در حالی که کوچک بود، در آغوش میگرفت و با او بازی میکرد.
کلمات نزدیک
كنز
فائز
عند
عداوة
عبرة
ها
هؤلاء
أ
إحسان
إلا
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان