1 . ایستگاه
[اسم]

مَحَطَّة

قابل شمارش مونث
[جمع: مَحَطَّات]

1 ایستگاه

  • 1.أَنَا أَنْتَظِرُكَ فِي المَحَطَّةِ.
    من در ایستگاه منتظرت هستم.
  • 2.عَلَى اِمْتِدَاد الأَنَابِيب تُوجَدُ أَعْمِدَةُ اِتِّصَالَاتٍ كَمَحَطَّاتِ إِنْذَارٍ.
    در امتداد لوله‌ها، دکل‌های مخابراتی به‌عنوان ایستگاه‌های هشدار وجود دارند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان