خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصویر
[اسم]
die Abbildung
/ˈapˌbɪldʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Abbildungen]
[ملکی: Abbildung]
1
تصویر
مترادف و متضاد
Aufnahme
Bild
Foto
Zeichnung
1.Auf der Abbildung sehen Sie, wie man das Gerät einschaltet.
1. در تصویر میتوانید ببنید چطور میتوان دستگاه را روشن کرد.
2.Die Abbildung zeigt eine Frau.
2. این تصویر یک زن را نشان میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
abbilden
abbild
abbieger
abbiegen
abbezahlen
abbinden
abblasen
abblenden
abblitzen
abblättern
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان