خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درک کردن
[فعل]
begreifen
/bəˈɡʀaɪ̯fn̩/
فعل گذرا
[گذشته: begriff]
[گذشته: begriff]
[گذشته کامل: begriffen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
درک کردن
فهمیدن
1.Diese Frage begreife ich nicht.
1. من این سوال را درک نمی کنم.
2.Jetzt kann ich begreifen, warurn er keine Lust hatte.
2. حالا می توانم درک کنم، چرا او تمایلی نداشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
begonie
begnügen
begnadigung
begnadigen
begnadet
begreiflich
begrenzen
begrenzt
begriff
begräbnis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان