1 . درمان 2 . رفتار
[اسم]

die Behandlung

/bəˈhandlʊŋ/
قابل شمارش مونث
[جمع: Behandlungen] [ملکی: Behandlung]

1 درمان مداوا

مترادف و متضاد Heilbehandlung Therapie
  • 1.Die Behandlung durch den Arzt hätte intensiver sein können.
    1. معالجه توسط پزشک می‌توانست فشرده‌تر باشد.
  • 2.Sie ist bei einem Facharzt in Behandlung.
    2. او نزد یک پزشک متخصص، تحت درمان است.

2 رفتار برخورد

  • 1.Die Behandlung des Konflikts führte zu keiner Lösung.
    1. (نوع) برخورد با درگیری هیچ نتیجه‌ای به دنبال نداشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان