خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیوست کردن
[فعل]
beifügen
/ˈbaɪ̯ˌfyːɡn̩/
فعل گذرا
[گذشته: fügte bei]
[گذشته: fügte bei]
[گذشته کامل: beigefügt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
پیوست کردن
الصاق کردن
مترادف و متضاد
beilegen
dazulegen
1.Dem Bewerbungsschreiben habe ich meinen Lebenslauf und meine Zeugnisse beigefügt.
1. رزومه و مدارکم را به متن درخواست الصاق کردم.
2.Ich werde das Dokument meiner E-Mail beifügen.
2. من میخواهم فایل را به ایمیلم پیوست کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
beifällig
beifang
beifall
beifahrersitz
beifahrer
beige
beigeschmack
beihilfe
beikommen
beil
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان