خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چکلیست
[اسم]
die Checkliste
/ˈʧɛkˌlɪstə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: checklisten]
[ملکی: checkliste]
1
چکلیست
فهرست بازبینی
1.Die Checkliste enthielt alles, was er für seine Reise brauchte.
1. چکلیست همه آن چیزی که او برای سفرش نیاز داشت را شامل میشد.
2.Es steht hier auf der Checkliste.
2. این، اینجا در چکلیست قرار دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
checken
check-up
chauffeur
chatten
chatroom
chef
chefarzt
chefkoch
chefarzt
chemie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان