خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زبان چینی
2 . چینی
[اسم]
das Chinesisch
/çiˈneːzɪʃ/
غیرقابل شمارش
خنثی
[ملکی: Chinesischen]
1
زبان چینی
1.Er spricht fließend Chinesisch.
1. او چینی را شیوا صحبت میکند.
2.Im klassischen Chinesischen ist jede Silbe zugleich ein Morphem.
2. در زبان چینی کلاسیک هر هجایی یک تکواژ نیز است.
[صفت]
chinesisch
/çiˈneːzɪʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: chinesischer]
[حالت عالی: chinesischsten]
2
چینی
1.Er brachte seine chinesische Ehefrau mit.
1. او همسر چینی خود را نیز به همراهش آورد.
2.Mir gefällt traditionelle chinesische Musik.
2. من موسیقی سنتی چنینی را میپسندم.
تصاویر
کلمات نزدیک
chinese
china
chillen
chili
chilenisch
chip
chipkarte
chips
chirurg
chirurgie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان