خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چیپس
[اسم]
die Chips(pl)
/ʧɪps/
قابل شمارش
جمع
[ملکی: Chips]
1
چیپس
1.Ich habe eine Tüte Chips zur Party mitgebracht.
1. من با خود یک پاکت چیپس به مهمانی بردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
chipkarte
chip
chinesisch
chinese
china
chirurg
chirurgie
chirurgisch
chlor
chloroform
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان