خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسیحی
[صفت]
christlich
/ˈkʁɪstlɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: christlicher]
[حالت عالی: christlichsten]
1
مسیحی
1.Ich war christlich.
1. من مسیحی بودم.
2.Ihr Mann kommt aus einer sehr christlichen Familie.
2. شوهر او از یک خانواده خیلی مسیحی میآید. [اهل یک خانواده خیلی مسیحی است.]
تصاویر
کلمات نزدیک
christkind
christine
christina
christian
christentum
christus
chrom
chromosom
chromosomensatz
chronik
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان