خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دختر عمو/عمه/خاله/دایی
[اسم]
die Cousine
/kuˈziːnə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Cousinen]
[ملکی: Cousine]
1
دختر عمو/عمه/خاله/دایی
1.Er verlobte sich mit meiner Cousine.
1. او با دختر عموی من نامزد کرد.
2.Meine Cousine will euch nicht sehen.
2. دختر عموی من نمیخواهد شما را ببیند.
تصاویر
کلمات نزدیک
cousin
courage
coupon
coup
couchsurfing
cover
covern
cowboy
cognac
co₂
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان