خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خاک
[اسم]
der Dreck
/dʀɛk/
غیرقابل شمارش
مذکر
[ملکی: Dreck(e)s]
1
خاک
کثیفی
1.Ich könnte vor lauter Dreck auf dem Fenster nichts sehen.
1. من به جز کثیفی کامل نمی توانستم چیزی روی پنجره ببینم.
2.Iss den Apfel nicht! Der lag im Dreck.
2. سیب را نخور! آن خاکی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
draußen
drastisch
drankommen
drangsalieren
drang
dreckarbeit
dreckig
drecksau
dreh
dreharbeit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان