خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجرا
[اسم]
die Durchführung
/ˈdʊʁçfyːʀʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Durchführungen]
[ملکی: Durchführung]
1
اجرا
انجام
1.Die Durchführung des Plans war schwieriger als alle gedacht hatten.
1. اجرای نقشه از چیزی که فکر کرده بودند سخت تر بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
durchführen
durchführbarkeit
durchführbar
durchfinden
durchfallen
durchgang
durchgeben
durchgehen
durchgehend
durchgeknallt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان