1 . مداوم
[صفت]

durchgehend

/ˈdʊʁçˌɡeːənt/
غیرقابل مقایسه

1 مداوم پیوسته

  • 1.Im Radio gab es eine durchgehende Berichterstattung über die Wahl.
    1. در رادیو یک برنامه خبری مداوم درباره انتخابات وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان