خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شناخت
[اسم]
die Erkenntnis
/ɛɐ̯ˈkɛntnɪs/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Erkenntnisse]
[ملکی: Erkenntnis]
1
شناخت
درک
مترادف و متضاد
bewusstsein
einsicht
erfahrung
1.Es wurden neue Erkenntnisse über die Ursache der Krankheit gewonnen.
1. شناختهای جدیدی در رابطه با علت بیماری بهدست آمدهاست.
zur Erkenntnis kommen
به درک [شناخت] رسیدن
Ich kam zu der Erkenntnis, dass ich etwas ändern muss.
من به این درک رسیدم که باید چیزی را تغییر دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
erkenntlich
erkennen
erkennbar
erkaufen
erkalten
erkennung
erker
erkerfenster
erklimmen
erklingen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان