خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صید کردن
[فعل]
fischen
/ˈfɪʃn̩/
فعل گذرا
[گذشته: fischte]
[گذشته: fischte]
[گذشته کامل: gefischt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
صید کردن
ماهیگیری کردن
1.Am Sonntag gehe ich mit meinem Großvater am See fischen.
1. من یکشنبه با پدربزرگم برای ماهیگیری کردن به دریا میروم.
2.Mein Bruder geht oft ans Meer, um zu fischen.
2. برادرم معمولا برای صیدکردن به دریا میرود.
3.mit dem Netz fischen
3. با تور ماهیگیری کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
fisch
first
firmung
firmenworkshop
firmenlogo
fischer
fischerei
fischgericht
fischpastete
fischrestaurant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان